loading...
๑۩۞۩๑ اتاق خلوت دختران ๑۩۞۩๑
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عکسهایی از مهراوه شریفی نیا - بدون روسری (دختر محمدرضا شریفی نیا ) برای اعضا 11 4620 lrig
تنها راه ادب کردن دختراا 8 2410 maryamjoon
شکنجه وحشتناک نوعروس نوجوان + عکس(+۱۸) 9 4167 ewq
بی ادبی یه دختر..... 13 3110 zaaf74
اینم یه ضد حال به دخملا .....!!! 6 1806 zaaf74
ﭼـﺮﺍ ﻓـﮑـــﺮ ﻣﯽ ﮐـﻨـﯽ 1 506 zaaf74
حرف دل 1 542 zaaf74
شهوت 14 4984 zaaf74
فرق دختر هرزه با پسر زرنگ!!!!!!!!!!!!!! 15 3640 zaaf74
خدا چرا دل من و شکستن؟! :16: 1 626 ava
عشق چیست؟ 1 620 ava
فقط خدا می داند که چقدر دلم برایت ضعف می رود 1 573 ava
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟ 1 543 ava
دوباره دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 537 ava
دیدی گفتم؟ که یه روز پر میکشی تو هوام؟ 1 580 ava
من و تو 1 533 ava
داستان یه پسر و یه دختر در حال آرزو کردن 1 954 ava
وقتی دلم شکست................. 1 558 ava
نامه یک دختر به همسر آینده اش!! 1 839 ava
کی دامنه.TK میخواد به من اطلاع بده تا براش درست کنم 0 464 alone
آخه تا کی انتظار؟؟؟؟ 0 438 alone
گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـه بـغـضـات 0 410 alone
قصه ما به سر رسید 0 467 alone
آرزوت چیه؟ 0 501 alone
وقتی مرا... 0 461 alone
admin بازدید : 224 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود

در یخچال را باز می کند

عرق شرم ...
بر پیشانی پدر می نشیند

پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد
 
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
 
admin بازدید : 278 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (2)

من شکایت دارم...
از آنهایی که نمی فهمند چادر مشکی یادگار مادرمان زهراست...
از آنهایی که مسخره میکنند قداست حجاب مادرم را...
این تکه پارچه مشکی از هر جنسی که باشد حرمت دارد...
                                   . . .
  
----------------------------------------------
من شکایت دارم...
یادگار مادر من...شده مجوز ورود دخترکان بزک کرده به دانشگاه...
یادگار مادر من...شده مجوز ورود به برخی مکان های خاص...
برای  آن ارگان مهم این است یه تکه پارچه مشکی همراهش باشد...
هرچند روی کمرش افتاده باشد...حتی اگر هفت قلم هم آرایش کرده باشد...!!
به خدا چادر مادر من قیمت دارد...!!(اما کو حرف شنوا...!!)
                          . . .                             . . .
  
------------------------------------------------------
..!!بعضی ها نان شب ندارن بخورند ولی میره 50 هزار تومان پول آرایش میده!!..
..یا میره مانتوی 100هزار تومانی میخره که موش آستین های مانتو و...را خورده..

admin بازدید : 201 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

 

عشق به حسين دليل نمى ‏خواهد
گويى خاك وگل ما را با محبت او سرشته ‏اند


 

 

 

 


admin بازدید : 192 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

با حسین(ع) ، از یا حسین(ع) ، یک نقطه کم دارد ولی ...

یا حسین(ع) گفتن کجا و ، با حسین(ع) بودن کجا ...؟!؟!

admin بازدید : 544 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

اول از اینکه شبیه به این شخصیت محبوب رویاهای کودکی ام شده بودم، خوشحال بودم.اما الان چهره ام، دل خودم را هم میزند.دوستانم از کنارم پراکنده شده اند و من تنهای تنها هستم.

 

آناستازیا،نوجوان ۱۹ ساله اوکراینی است که با عمل های جراحی متعدد، خودش را شبیه به یکی از شخصیتهای کارتونی انیمیشن های ژاپنی درآورده است.

عکس

عکس

به گزارش فان مهر به نقل از روزگارنو، موهای بنفش رنگ یا گاهی سرخ رنگ او، مدل و اندازه چشم های غیر معمولش و حتی دور کمر باریکی که همگی به لطف جراحی های زیبایی بجود آمده اند، چیزی نیست که نظر اطرافیان را به خود جلب نکند.

عکس

او اکنون بیشتر از آنکه به انسانها شبیه باشد، به شخصیتهای کارتونی شباهت دارد و می توان گفت رکورددار در این زمینه نیز هست.چیزی که پیشتر، یک دختر آمریکایی ۱۶ ساله به نام خود ثبت کرده بود.آن دختر بسیار به عروسکهای باربی شبیه بود.

عکس

خودش می گوید: اول از اینکه شبیه به این شخصیت محبوب رویاهای کودکی ام شده بودم، خوشحال بودم.اما الان چهره ام، دل خودم را هم میزند.دوستانم از کنارم پراکنده شده اند و من تنهای تنها هستم.

این لحن ناراحت کننده او اگرچه به واقعیت نزدیک است، اما تصاویر منتشر شده از وی در پروفایل شخصی اش در شبکه اجتماعی فیسبوک، تاکنون ۱۰۰۰ لایک خورده است.

admin بازدید : 208 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

کوسه آبادان


اینجا آبادان ساعت 5 عصر
بازگشت جاسم پس از 6 ساعت قواصی بدون اکسیژن !
امروز هم بدترین صیدش بوده ! یه کوسه کوچولو گرفته !!!
چهره شرمندش هم گویای این موضوعه !

admin بازدید : 231 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از پایگاه 598 ، در پی اهانت فیلمی موهن به ساحت مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و همچنین حمایت شرکت ” گوگل ” از این اقدام پلید، مسلمانان جهان طی فراخوانی ، اقدام به تحریم چند روزه این شرکت و سایت های مربوط به آن نمودند که همین امر سبب کاهش بازدید و ترافیک سایت های وابسته به این شرکت گردید.

گزارش سایت Alexa از کاهش ترافیک سایت گوگل طی دو روز تحریم
admin بازدید : 163 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (1)

در متن قرآن به زنان درباره‌ی نحوهٔ پوشششان دستورهایی داده شده اما هیچ دستور صریحی برای پوشاندن مو، یا حتی گردن و دست و پا وجود ندارد. آیات ۳۰ و ۳۱ سوره‌ی نور و آیه‌ی ۵۹ سوره‌ی احزاب به مسائل مربوط به پوشش زنان می‌پردازند. در آیه‌های ۳۰ و ۳۱ سورهٔ نور آمده:

admin بازدید : 325 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

 

دخترم جرالدین, از تو دورم , ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمیشود.تو کجایی؟در پاریس ,روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه لیزه؟این را میدانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی ,آهنگ قدمهایت را میشنوم.شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه, نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است.
جرالدین, در نقش ستاره باش و بدرخش ,اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم.امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد.به آسمانها برو ولی گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن; زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزدو هنرنمایی می کنند. من خود یکی از ایشان بوده ام.جرالدین دخترم ,تو مرا درست نمی شناسی در آن شب های بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنیدنی است.
داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد, داستان من است.من طعم گرسنگی را چشیده ام.من درد نابسامانی را کشیده ام.و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی کند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند حرفی نباید زد. به دنبال نام تو نام من است :"چاپلین"
جرالدین دخترم, دنیایی که تو در آن زندگی می کنی, دنیای هنرپیشگی و موسیقی است.نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی, آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن .حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل میرساند بپرس .حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت ,مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد.اما برای خرجهای دیگر باید صورت حساب ان را بفرستی.
دخترم جرالدین گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بیوه ,کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو:من هم از آنان هستم.تو واقعا یکی از آنان هستی و نه بیشتر.هنر قبل از اینکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را میشکند . وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر تماشاگران خویش بدانی, همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم.آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید که از قرن ها پش زیبا تر از تو ,چالاکتر از تو و مغرور تر از تو هنرنمایی میکنند.اما در آنجا از نور خیره کننده تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.
دخترم جرالدین ,چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهدبگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو:سومین فرانک از آن من نیست.این مال یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد.جست و جو لازم نیست.این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول ,این فرزند بی جان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نا استوار سقوط می کنند.
دخترم جرالدین ,پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد و آن شب است که این الماس, آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی سقوط می کنند از این رو دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی ,با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار. معنی این را وظیفه خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف "عشق "که معنی آن" یکدلی" است شایسته تر از من است.دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد.دختری ناخن پای خود را برای آن عریان می کند. برهنگی بیماری عصر ما است. به گمان من تن تو ,باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.حرف بسیار برای تو دارم ,ولی به وقت دیگر می گذارم.و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش, پاک دل و یکدل ;زیرا گرسنه بودن, صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.
admin بازدید : 241 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)






مدونا، خواننده کابالیست غربی باز هم خود را برهنه کرد اما این بار نه برای تماشاچیان، بلکه در اعلام حمایت از نامزدی باراک اوباما برای دور بعدی ریاست جمهوری آمریکا.

خواننده کابالیست آمریکا با خالکوبی نام باراک اوباما بر روی بدن خود و درآوردن پیراهنش برای نشان‌دادن آن، آشکارا به صف حامیان انتخاباتی رئیس جمهور آمریکا پیوست.

مجله فرانسوی "کلوزیر" عکسی از مدونا منتشر کرده است که در آن خواننده آمریکایی نام اوباما را بر روی کمر خود به نشانه حمایت از وی خالکوبی کرده است.


سایت العربیه در واکنش به این اقدام نوشت: «پیش از این مدونا خواننده مشهور آمریکایی بارها در برابر تماشاگران پیراهن خود را درآورده بود اما این بار برهنه شدن وی سیاسی است.»

برخی بر این باروند که برهنه شدن مدونا به دلیل سن بالای وی ( 53 سال ) و نیز تکراری بودن این کار در مقابل تماشاچیان عادی و البته بی اهمیت تلقی می شود.





منبع: fardanews.com

admin بازدید : 179 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

 

کاری ندارم الان مسخرش میکنن و سوژه لودگی یک عده بی هنر شده
اما بچگی خیلی هامون با برنامه ها و اجرای مجید قناد پیوندخورده ♥

 

 

admin بازدید : 269 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

 

 

یک مادر می تواند 10 فرزندش را نگهداری کند
اما 10 فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند??

 

 

admin بازدید : 159 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

دیشب خسته بودم وسط هال ولو شدم ، خوابم برد، نصف شبی یه لحظه احساس کردم نفسم بالا نمیاد و دارم خفه میشم، جد و آبادم اومد جلو چشم!! افتادم به سرفه کردن و نفس نفس زدن، قشنگ اینقد سرفه کردم که بنفش شدم! یکم که تونستم نفس بکشم تو اون تاریکی نگا بالا سرم کردم، دیدم بابام وایساده داره هر هر میخنده!!همینجوری، مات و خواب زده پرسیدم چیه؟!؟ چی شده؟؟ با خنده و خیلی ریلکس گفت:هیچی ندیدمت، پام رفت رو گردنت، بخواب بخواب!!{-15-}

آخه این باباس ماداریم؟؟!!!

تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 492
  • کل نظرات : 184
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 556
  • آی پی امروز : 80
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 109
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 125
  • بازدید ماه : 204
  • بازدید سال : 3,453
  • بازدید کلی : 469,717