loading...
๑۩۞۩๑ اتاق خلوت دختران ๑۩۞۩๑
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عکسهایی از مهراوه شریفی نیا - بدون روسری (دختر محمدرضا شریفی نیا ) برای اعضا 11 4612 lrig
تنها راه ادب کردن دختراا 8 2410 maryamjoon
شکنجه وحشتناک نوعروس نوجوان + عکس(+۱۸) 9 4161 ewq
بی ادبی یه دختر..... 13 3101 zaaf74
اینم یه ضد حال به دخملا .....!!! 6 1801 zaaf74
ﭼـﺮﺍ ﻓـﮑـــﺮ ﻣﯽ ﮐـﻨـﯽ 1 506 zaaf74
حرف دل 1 541 zaaf74
شهوت 14 4975 zaaf74
فرق دختر هرزه با پسر زرنگ!!!!!!!!!!!!!! 15 3640 zaaf74
خدا چرا دل من و شکستن؟! :16: 1 625 ava
عشق چیست؟ 1 619 ava
فقط خدا می داند که چقدر دلم برایت ضعف می رود 1 572 ava
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟ 1 542 ava
دوباره دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 537 ava
دیدی گفتم؟ که یه روز پر میکشی تو هوام؟ 1 580 ava
من و تو 1 532 ava
داستان یه پسر و یه دختر در حال آرزو کردن 1 954 ava
وقتی دلم شکست................. 1 558 ava
نامه یک دختر به همسر آینده اش!! 1 838 ava
کی دامنه.TK میخواد به من اطلاع بده تا براش درست کنم 0 464 alone
آخه تا کی انتظار؟؟؟؟ 0 438 alone
گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـه بـغـضـات 0 410 alone
قصه ما به سر رسید 0 467 alone
آرزوت چیه؟ 0 501 alone
وقتی مرا... 0 461 alone
admin بازدید : 247 سه شنبه 16 دی 1393 نظرات (0)

قرار نبوده تا نم باران زد، دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.

قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخن‌های مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خنده‌های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه‌های مصنوعی.

 

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبودهما این‌چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیمبهتر هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادنبرای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خواندهبشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راهتعالی بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود … باید کسی هم باشد کهگوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یکروز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگریکند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند

قرار نبوده این ‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،

قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِکارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌هایغوزکرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرسکرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟… کلاً خسته از یک روز کار یَدی بهرختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست… این چشم‌هابرای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردانبرای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شبپشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ‌کارنیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌جایشان صبح‌خوانی کنند. آواز جیرجیرک‌هایشب‌نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان.

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولدکردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه وزندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.

قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا علیه خورشید عالم‌تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.

قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.

چیززیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین‌قدر می‌دانم که این‌همه “قرارنبوده”‌ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی‌مان را آشفته‌ و سردرگمکرده…آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردرنمی‌آوریم چرا.

admin بازدید : 179 چهارشنبه 02 مرداد 1392 نظرات (0)

13-1-1391%5CIMAGE634688997469432675.jpg

 

دلم به حال پسرك سوخت كه وقتي گفتم

كفشهايم راخوب واكس بزن.

گفت:خاطرت جمع،

مثل سرنوشتم برايت سياهش ميكنم..!


 
admin بازدید : 189 پنجشنبه 15 فروردین 1392 نظرات (1)

مادر هفت خط

مادری برای دیدن پسرش مسعود ، مدتی را به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا زندگی می کرد . مادر متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر به نام جسيكا دوست شده . او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد . مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : من می دانم که شما چه فکری در رابطه با ما می كنيد اما من به شما اطمینان می دهم که من و جسيكا فقط هم اتاقی هستیم . حدود یک هفته بعد مادر وی  به تهران بازگشت . جسیکا پیش مسعود آمد و گفت : از وقتی که مادرت از اینجا رفته قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟ مسعود هم در جواب گفت: خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد . او در ایمیل خود نوشت : مادر عزیزم، من نمیگم که شما قندان را از خانه من برداشته اید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده . چند روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود :

 پسر عزیزم من نمیگم تو کنار جسیکا می خوابی! و در ضـــمن نمی گم که تو کنارش نمی خوابی ، اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید  .... حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود .

admin بازدید : 408 شنبه 11 آذر 1391 نظرات (0)

 

شرف و آبرو هم سرشون میشه
به نامحرم و ناموس مردم که اصلاً نگاه نمیکنن
کلاً مدیونین اگر فکر کنید که غیرت ندارن...

 

 

 

 

admin بازدید : 224 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود

در یخچال را باز می کند

عرق شرم ...
بر پیشانی پدر می نشیند

پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد
 
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
 
admin بازدید : 201 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

 

عشق به حسين دليل نمى ‏خواهد
گويى خاك وگل ما را با محبت او سرشته ‏اند


 

 

 

 


admin بازدید : 192 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

با حسین(ع) ، از یا حسین(ع) ، یک نقطه کم دارد ولی ...

یا حسین(ع) گفتن کجا و ، با حسین(ع) بودن کجا ...؟!؟!

admin بازدید : 544 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

اول از اینکه شبیه به این شخصیت محبوب رویاهای کودکی ام شده بودم، خوشحال بودم.اما الان چهره ام، دل خودم را هم میزند.دوستانم از کنارم پراکنده شده اند و من تنهای تنها هستم.

 

آناستازیا،نوجوان ۱۹ ساله اوکراینی است که با عمل های جراحی متعدد، خودش را شبیه به یکی از شخصیتهای کارتونی انیمیشن های ژاپنی درآورده است.

عکس

عکس

به گزارش فان مهر به نقل از روزگارنو، موهای بنفش رنگ یا گاهی سرخ رنگ او، مدل و اندازه چشم های غیر معمولش و حتی دور کمر باریکی که همگی به لطف جراحی های زیبایی بجود آمده اند، چیزی نیست که نظر اطرافیان را به خود جلب نکند.

عکس

او اکنون بیشتر از آنکه به انسانها شبیه باشد، به شخصیتهای کارتونی شباهت دارد و می توان گفت رکورددار در این زمینه نیز هست.چیزی که پیشتر، یک دختر آمریکایی ۱۶ ساله به نام خود ثبت کرده بود.آن دختر بسیار به عروسکهای باربی شبیه بود.

عکس

خودش می گوید: اول از اینکه شبیه به این شخصیت محبوب رویاهای کودکی ام شده بودم، خوشحال بودم.اما الان چهره ام، دل خودم را هم میزند.دوستانم از کنارم پراکنده شده اند و من تنهای تنها هستم.

این لحن ناراحت کننده او اگرچه به واقعیت نزدیک است، اما تصاویر منتشر شده از وی در پروفایل شخصی اش در شبکه اجتماعی فیسبوک، تاکنون ۱۰۰۰ لایک خورده است.

admin بازدید : 325 پنجشنبه 18 آبان 1391 نظرات (0)

 

دخترم جرالدین, از تو دورم , ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمیشود.تو کجایی؟در پاریس ,روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه لیزه؟این را میدانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی ,آهنگ قدمهایت را میشنوم.شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه, نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است.
جرالدین, در نقش ستاره باش و بدرخش ,اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم.امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد.به آسمانها برو ولی گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن; زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزدو هنرنمایی می کنند. من خود یکی از ایشان بوده ام.جرالدین دخترم ,تو مرا درست نمی شناسی در آن شب های بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنیدنی است.
داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد, داستان من است.من طعم گرسنگی را چشیده ام.من درد نابسامانی را کشیده ام.و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی کند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند حرفی نباید زد. به دنبال نام تو نام من است :"چاپلین"
جرالدین دخترم, دنیایی که تو در آن زندگی می کنی, دنیای هنرپیشگی و موسیقی است.نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه لیزه بیرون می آیی, آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن .حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل میرساند بپرس .حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت ,مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد.اما برای خرجهای دیگر باید صورت حساب ان را بفرستی.
دخترم جرالدین گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بیوه ,کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو:من هم از آنان هستم.تو واقعا یکی از آنان هستی و نه بیشتر.هنر قبل از اینکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را میشکند . وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر تماشاگران خویش بدانی, همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم.آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید که از قرن ها پش زیبا تر از تو ,چالاکتر از تو و مغرور تر از تو هنرنمایی میکنند.اما در آنجا از نور خیره کننده تئاتر شانزه لیزه خبری نیست.
دخترم جرالدین ,چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه دلت می خواهدبگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو:سومین فرانک از آن من نیست.این مال یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد.جست و جو لازم نیست.این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می زنم برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول ,این فرزند بی جان شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نا استوار سقوط می کنند.
دخترم جرالدین ,پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد و آن شب است که این الماس, آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار تو را بفریبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی سقوط می کنند از این رو دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی ,با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار. معنی این را وظیفه خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف "عشق "که معنی آن" یکدلی" است شایسته تر از من است.دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد.دختری ناخن پای خود را برای آن عریان می کند. برهنگی بیماری عصر ما است. به گمان من تن تو ,باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.حرف بسیار برای تو دارم ,ولی به وقت دیگر می گذارم.و با این آخرین پیام نامه را پایان می بخشم. انسان باش, پاک دل و یکدل ;زیرا گرسنه بودن, صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.
admin بازدید : 221 جمعه 05 آبان 1391 نظرات (0)
ای متـرســــــــکــ !!!
آنقدر دستهایتـــ را باز نکن،
کسی تـو را در آغوش نمی گیـرد،
ایستادگــی همیــشه تنهایــی می آورد............

 

 

admin بازدید : 209 سه شنبه 02 آبان 1391 نظرات (0)

ترول در حال حاضر بیانگرابراز احساسات و حرفای میلیون ها نفر در دنیایی مجازی شده است...




http://myup.ir/images/02189023463974346224.jpg

 

 

 

 

 

 

admin بازدید : 199 شنبه 29 مهر 1391 نظرات (2)

تفسیرش با شما

       
       فقط همین قدر بگم به قول سهراب : تا شقایق هست زندگی باید کرد.
    
admin بازدید : 200 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

دفاع همچنان باقیست

چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه :
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن !؟؟
یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟
                                                 
- همایون لبخندی میزنه و میگه :
ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟
و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!
- چارلز با عصبانیت می گه :نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!!
فقط افراد خاصی می تونن!!!
- همایون هم بی درنگ می گه :
خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!!

 

 

121212.jpg

 

admin بازدید : 173 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

شرم باد

بر عشقی که

نه تو را مجنون کرد

نه مرا شاعر ...!

 

admin بازدید : 189 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

خدایا هرگز نگویمت دستم بگیر عمریست گرفته ای رهایش مکن
آهای حسود، ....دیگه نمی خوام کور بشی!!!گناه داری...
از خدا می خوام دو تا چشم اضافه بهِت بده که بیشتر بسوزززززی......

 

نت (4).jpg

 

admin بازدید : 178 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)
سه چيز را با احتياط بردار: قدم،قلم، قسم!
سه چيز را پاک نگه دار: جسم،لباس،خيال
از سه چيزکار بگير: عقل،همت، صبر!
از سه چيز خود را دورنگهدار: افسوس، فرياد، نفرين!
سه چيز را آلوده نکن: قلب، زبان، چشم!
اما سه چيز را هيچ گاه فراموش نکن: خدا، مرگ و دوست !

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 492
  • کل نظرات : 184
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 556
  • آی پی امروز : 72
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 101
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 117
  • بازدید ماه : 196
  • بازدید سال : 3,445
  • بازدید کلی : 469,709