loading...
๑۩۞۩๑ اتاق خلوت دختران ๑۩۞۩๑
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
عکسهایی از مهراوه شریفی نیا - بدون روسری (دختر محمدرضا شریفی نیا ) برای اعضا 11 4551 lrig
تنها راه ادب کردن دختراا 8 2370 maryamjoon
شکنجه وحشتناک نوعروس نوجوان + عکس(+۱۸) 9 4115 ewq
بی ادبی یه دختر..... 13 3042 zaaf74
اینم یه ضد حال به دخملا .....!!! 6 1758 zaaf74
ﭼـﺮﺍ ﻓـﮑـــﺮ ﻣﯽ ﮐـﻨـﯽ 1 482 zaaf74
حرف دل 1 517 zaaf74
شهوت 14 4917 zaaf74
فرق دختر هرزه با پسر زرنگ!!!!!!!!!!!!!! 15 3584 zaaf74
خدا چرا دل من و شکستن؟! :16: 1 603 ava
عشق چیست؟ 1 597 ava
فقط خدا می داند که چقدر دلم برایت ضعف می رود 1 553 ava
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟ 1 517 ava
دوباره دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 517 ava
دیدی گفتم؟ که یه روز پر میکشی تو هوام؟ 1 557 ava
من و تو 1 510 ava
داستان یه پسر و یه دختر در حال آرزو کردن 1 930 ava
وقتی دلم شکست................. 1 536 ava
نامه یک دختر به همسر آینده اش!! 1 820 ava
کی دامنه.TK میخواد به من اطلاع بده تا براش درست کنم 0 448 alone
آخه تا کی انتظار؟؟؟؟ 0 424 alone
گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـه بـغـضـات 0 391 alone
قصه ما به سر رسید 0 450 alone
آرزوت چیه؟ 0 485 alone
وقتی مرا... 0 441 alone
admin بازدید : 357 چهارشنبه 02 مرداد 1392 نظرات (0)

پســـــر باید اینقدر ابهت داشته باشه
که وقتی به دوست دخترش زنگ زد ..

دختره بگه : اوه اوه آقامون زنگ زد …
نه اینکه بگه جوجوى من داره میزنگه

admin بازدید : 167 چهارشنبه 02 مرداد 1392 نظرات (0)

13-1-1391%5CIMAGE634688997469432675.jpg

 

دلم به حال پسرك سوخت كه وقتي گفتم

كفشهايم راخوب واكس بزن.

گفت:خاطرت جمع،

مثل سرنوشتم برايت سياهش ميكنم..!


 
admin بازدید : 177 پنجشنبه 15 فروردین 1392 نظرات (1)

مادر هفت خط

مادری برای دیدن پسرش مسعود ، مدتی را به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا زندگی می کرد . مادر متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر به نام جسيكا دوست شده . او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد . مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : من می دانم که شما چه فکری در رابطه با ما می كنيد اما من به شما اطمینان می دهم که من و جسيكا فقط هم اتاقی هستیم . حدود یک هفته بعد مادر وی  به تهران بازگشت . جسیکا پیش مسعود آمد و گفت : از وقتی که مادرت از اینجا رفته قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟ مسعود هم در جواب گفت: خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد . او در ایمیل خود نوشت : مادر عزیزم، من نمیگم که شما قندان را از خانه من برداشته اید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده . چند روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود :

 پسر عزیزم من نمیگم تو کنار جسیکا می خوابی! و در ضـــمن نمی گم که تو کنارش نمی خوابی ، اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید  .... حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود .

تعداد صفحات : 17

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 492
  • کل نظرات : 184
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 556
  • آی پی امروز : 36
  • آی پی دیروز : 33
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 104
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 947
  • بازدید ماه : 1,642
  • بازدید سال : 7,440
  • بازدید کلی : 456,297